چکاد ایران



ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-hours-2002

ساعتها

 

بازیگران:

نیکل کید من به عنوان وریجنیا ولف ، جولین مور به عنوان لورا برون ، مریل استریپ به عنوان کلاریسا ووگان ، اد هریس به عنوان ریچارد ، استفان دیلین به عنوان لئونارد ولف ، جان س.رایلی به عنوان دن برون

 

کارگردان:

 

استفان دالدری

نوشته:

دیوید هار

بر اساس رومان نوشته:

مایکل کانیگ هام

درام،

محدود شده برای 13 سال

114 دقیقه

 

 

 

 

 

نوشته: راجر ابرت

سه زن،سه زمان،سه مکان.سه تلاش برای خودکشی، دو مورد موفقیت آمیز.همگی  به طریقی بوسیله رومانی متصل می باشند.در سا در سال 1941، رومانویس میرجینیا ولف جیبهایش را با سنگ پر می کند وبه داخل یک رودخانه قدم می زند تا غرق شود. در لس آنجلس در سال 1951 ،کیف پولش را با قرص پر می کند و به هتلی می رود تا خودش را بکشد.در نیویورک در سال 2001 ، کلاریسا ووگان ،مردی را که سابقا با او ازدواج کرده است را تماشامی کند،تا تصمیم بگیرد که آیا به خودش اجازه دهد که از پنجره بیرون بیفتد یا اجازه ندهد.

رومان خانم دالووی است که بوسیله ولف در سال 1925 نوشته شده است.آن اتفاق می افتد در روزی که زنی صبحانه می خورد،گلهائی می خرد و آماده می شود یک جشن بگیرد،اولین داستان در فیلم " ساعتها" نشان می دهد، که درباره آن زن دارد می نویسد.دومی نشان میدهد که لورا دارد آن کتاب را می خواند، سومی شان می دهد که کلاریسا دارد بعد از گفتنه شدن یکی از خطوط مشهور آن کتاب،گلهائی می خرد.تمام داستان فیلم "ساعتها" با خوردن صبحانه شروع می شود،شامل آماده شدن برای جشنها می شود، در اندوه پایان می یابد.دو شخصیت در دومین داستان، دوباره در سومین داستان ظاهر می شوند.اما داستانها در پی هم پیگیری نمی شوند.در عوض آنها پیرامون شخصیت افسانه ای خانم دالووی، می چرخند.کسی که یک صورت بی پروا از دنیا را نشان می دهد اما تنها می باشد.مطلقا تنها،درون خودش، و از داستان عاشقانه ای که می پسندد دور می باشد.

فیلم " ساعتها که بوسیله استفان دادلدری کارگردانی شده است که براساس رومان برنده جایزه پولیتزرنوشته مایکل کانیگ هام می باشد.سعی نمی کند که تحمیل کند این سه داستان با همدیگر موازی باشند.آن بیشتر شبیه یک مراقبه در داستان فرعی مجزا می باشد که بوسیله حساسیت معینی پیوند خورده اند.که از ولف ، یک رمان نویس بزرگی که یک کتاب کوچک با عنوان " اطاقی از خودمان" نوشت که در بعضی مسیرها برابری طلبی ن (فمنیست) مدرن را ابداع می کند.مشاهداتش این بود که در سراسر تاریخ ن یک مکانی از خودشان نداشتند، اما آماده و حاظر بودند در سراسر خانه که بوسیله شوهر و خانواده اشان اشغال شده بود. اوستن رومانش را نوشت،ولف مشاهده کرد، در گوشه اطاق جائیکه همه فعالیتهای دیگر خانواده همچنین اتفاق می افتاد.

در فیلم ساعتها " ولف (نیکل کیدمن) اطاق خودش را دارد،و فهمیدن شوهرش، لئونارد (استفان دیلان) یک ناشر، لورا (جولین مور) که ما او را درسال 1950 ملاقات می کنیم،یک زن خانه دار برون شهری عادی با یک شوهر(جان س. رایلی) دوست داشتنی و قابل اطمینان ،می باشد که او عاشقش نیست و یک پسری که ممکن است همچنین خارج از زمین باشد.یک بوسه در نیمه راه دستانش پیشنهاد می دهد که او ممکن بود خوشحالتر باشد اگر یک همجنس باز زن می بود.کلاریسا (مریل استریپ) که ما او را در حال حاظر ملاقات می کنیم،به نوان یک همجنسگرای زن زندگی می کند، او و شریک زندگیش (الیسون جینی) دارند یک دختر (کلر دنس) بزرگ می کنند،و از دوستش ریچارد (اد هریس) مراقبت می کند.اکنون بخاطر ایدز دارد می میرد. (ما ممکن است بدانیم،اگرچه فیلم نکته ای از آن را ایجاد نمی کند،که ویرجنیا ولف دو جنسی بود) اگر این تسلسل و توالی سه داستان چیزی را نشان می دهد، آن اثبات می کند که آزادی شخصی به صورت زیاد در مدت دهه های اخیر توسعه یافته است. اما مسئولیتها و گناههای انسانی حقایق حاکم بر زندگی باقی می مانند.آن همچنین نشان می دهد که خودکشی در روشهای مختلف و دلایل متفاوت پیش می آید.خودکشی ولف در مدت زمانی از روشنی و سلامت عقل در چالشش با بیماری ذهنی پیش می آید.او یک یادداشت برای لئونارد باقی می گذارد با گفتن اینکه او احساس می کند دیوانگی دوباره دارد می آید.و می خواهد اضافه کند که، بیرون از عشق اوست. لورا تلاش می کند برای خودکشی در نومیدی ،او نمی تواند زندگیش را تاب بیاورد، و هیچ راهی بیرون از آن را نمی بیند،و عشق و قدردانی شوهرش به سادگی یک ترغیب است.ریچارد، شخصیت اد هریس، که در مراحل دردناک پایانی مردن می باشد،و پس خود کشی او یک رنگ آمیزی دیگر را ساکن می کند.

و هنوز خوب.این فیلم درباره سه مسیر و رویکرد جنسی نیست.یا سه مسیر و رویکرد برای خودکشی نیست.آن ممکن است درباره سه بینش و بصیرت خانم دالوی باشد،کسی که در رومان ولف برحسب ظاهر یک میزبان عالی می باشد.زن یک تمدار، اما کسی که خود های دیگر در درونش می باشد.و قبلا ممکن است معشوق هائی از هر دوجنس داشته باشد.آن ممکن خواهد بود که نظایری بین خانم دالوی و فیلم "ساعتها" بیابیم.شخصیت اد هریس ممکن است یک قربانی باشد به همان طریقی که روان رنجوری جنگی در رومان می باشد.اما آن نوع فهرست سازی متعلق به امتحانات آخر ترم می باشد.برای یک تماشگر فیلم، فیلم "ساعتها" در یک مسیر پاکیزه متصل نمی شود.اما شخصیتهائی را معرفی می کند که روموز ، وظیفه و عشق را روشن می کنند.

من متذکر شدم که دو شخصیت در داستان دوم در سومین داستان دوباره ظاهر می شوند.من آشکار نخواهم کرد که چگونه آن رخ می دهد، اما بر اساس حقیقتی که آن اتفاق می افتد،یک گرداب احساسی در انتهای فیلم ایجاد می کند، که در آن ما می بینیم که زندگی بدون عشق ویران کننده می باشد.ویرجینیا و لئونارد ولف عاشق یکدیگر می باشند و کلاریسا هر دو عاشقش را گرامی می دارد.اما برای هر دو در این فیلم که نمی خواهند یا نمی توانند عاشق شوند،هزینه ویران کننده می باشد.

 

پایان

 


ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/the-aviator-2004

خلبان

 

بازیگران:

لئوناردو دی کاپریو به عنوان هووارد هوگز، کیت بلانشت به عنوان کاترین هپ برن، کیت بکین سیل به عنوان آوا گاردنر، جان س.رایلی به عنوان نوآ دیتریچ، الک بالدوین به عنوان ژوئن ترایپ، الن آلدا به عنوان بروستر،

 

کارگردان:

 

مارتین اسکورسزی

نوشته:

جان لوگان

درام

محدود شده برای زیر 13 سال

170 دقیقه

نوشته: راجر ابرت

هوارد هوگ در دو دهه آخر زندگیش خودش را از دنیا دور کرد.نخست او بالاترین آپارتمان مجلل برجی را در لاس وگاس گرفت .سپس به یک خانه ویلائی پشت هتل باورلی هیل انتقال یافت،او ثروتمندترین مرد دنیا بود،و با میلیاردها دلارش برای خودش اطاقی خرید که هرگز ترک نکرد.

تا حدی زندگیش سفری به آن اطاق متروک بود.اما او راه طولانی را در پیرامون طی کرد.به عنوان یک مرد جوان ثروتمند از تگزاس،وارث ثروت پدرش،او فیلم ساخت، خطوط هوائی خرید، جوان دختر بازی بود که افراد زیبای مشهور هالیوود را ملاقات می کرد.او تقریبا در یکی از سقوطهای خطوط هوائی مرد اما نجات یافت.او به عنوان یک پسر درخشنده بیاد آورده می شود. فیلم " خلبان" مارتین اسکورسزی عاقلانه روی سالهای افتخار متمرکز شد.اگرچه ما می توانیم ببینیم که سایه ها گسترده شده اند و چنین هوگ می تواند.بعضی از بیشترین لحظات دلخراش فیلم نشان می دهد که او با اهریمنانش می جنگد.او می داند که چه چیزی عادی می باشد و گاهی اوقات آن به نظر می رسد در دسترس باشد.

فیلم "خلبان " رقبت اسزی را برای یافتن تهیج در دوره راه اندازی جشن می گیرد.بازسازی نوعی افسون که او شنیده است درباره اینکه چه وقت او رشد کرده است.آن امکان دارد تصور کنیم که او می خواسته است که هوارد هوگ باشد.زندگیشان ،در حقیقت، حتی کمی مشابه است: بلند پروازی بی پروا،و استعداد،موفقیت عالی زود هنگام ،وقتی که داستان عاشقانه طوفانی جوان و یک دره تاریک اگرچه با هوگ آن تاریکتر وتاریکتر می شود.درحالیکه اسکورسزی گل کاملی از استعدادش ظاهر شده است.

فیلم کار برجسته مشکلی از هلال دو داستان قابل توجه پیرو را بدست می آورد.یکی که در آن همه چیز برای هوگ درست می شود و دیگری که در آن هرچیزی اشتباه می شود.اسکورسزی ضبط می کند الگوهای زندگی مشابه را در فیلمهای "رفقای خوب " " گاو نر خشمناک"  " پادشاه کمدی" " کازینو" حتی واقعا فیلم " آخرین وسوسه مسیح" لئوناردو دیکاپریو در انتقالهایش بین این حال و هوای احساسی متقاعد کننده است.بازی کردن دیوانگی یک دعوت شنیع برای افرط کردن می باشد.اما او نشان داد هوگ بین رازهایش احاطه، حتی به تله افتاده است، شده است.قادر است یک کردار عمومی را جلو برد وقتی که لحظات شخصیش بسیار بد است.

هوارد هوگ او به لس آنجلس به عنوان یک مرد جوان خوش چهره و با یک مقدار زیادی پول، می رسد کسی که سریع داخل می شود،در جنگ جهانی اول یک ماجراجوئی هوانوردی بنام "فرشتگان جهنم " را مدیریت می کند که گرانترین فیلم تا بحال ساخته شده بود.آن صنعت و پیشه به او خندید.اما او آن فیلم را تمام کرد و آن پول بدست آورد و همچنین بیشتر دیگر فیلمهای ساخته شده توسط او.چنانکه توجه اش از فیلمها به هواپیماها متمایل شد،او به طراحی و ساخت هواپیما شروع کرد و در نهایت خطوط هوائی خودش را خرید.

ن موجود بودند با یک درخواست، اما او به سمت موارد راحت نمی رفت.جین هارلو شخص گول خورنده ای نبود،اوا گاردنر هدایای  جواهرات را نمی گرفت.("من برا فروش نیستم") و در زمان رابطه اش با کاترین هبورن،هر دوتاشان در خانواده شلوار می پوشیدند.هبورن احساس ماجراجوئیش را دوست داشت.هبورن هیجانزده شد وقتی که او اجازه داد تا خلبانی هواپیمایش را انجام دهد.هبورن درباره او نگران بود. او رشد نشانه های عجیب و غریبش را متوجه شد.و سپس او اسپنسر تریسی را ملاقات نمود.و همه اش آن بود.هوگ جین راسل را پیدا کرد،و یک سینه بند با فشار هوا را ابداع نمود تا سینه و بغلش به تمرد از قانون کشیده شود. و در پایان او ستاره کوچکی داشت به عنوان ضامن در حالتی که با آنها تماس گیرد، اما او هرگز اینکار را نکرد.

دی کاپریو ایده کسی نیست از آنچه که هوک شیبه آن است(که آن یک سم شپارد جوان خواهد بود) اما او با روح بی پروای آن مرد می جنبد. جان س. رایلی نوآ دیتریچ بیچاره را بازی می کند،مامور دست راست و پادوئش،معمولا دستور می گیرد تا هر چیزی را برای یکی از الهامات ناگهانی هوگ گرو بگذارد.هوگ ظاهرا ثروتمندترین فرد جهان می شود که در سطوح بالا و بالاتری ورشکسته شده است.اسکورسزی یک حس اطمینان در آن زمان برای هالیوود نشان می دهد،چنانکه در یک صحنه جائیکه هووارد،تازه در شهر، با شهردار بانفوذ ل.ب. در بیشه نارگیل برخورد می کند،  و از او درخواست قرض کردن دو دوربین برای یک صحنه در فیلم " فرشتگان جهنم" می کند.او قبلا 24 عدد دوربین داشت،اما آن کافی نبود، شهردار او را به عنوان یک روانشناس کودک در نظر می گیرد.که ممکن است به عنوان جیمکری جوان در نظر گرفته شود.اسکورسزی استمرار زیرکانه ای را اضافه می کند.هر زمان که ما شهردار را می بینیم، آن بنظر می رسد او بوسیله پادو های مشابهی محاصره شده است.

ن در این فیلم فوق الاده خوب معین شده اند.کیت بلانشت وظیفه بازی کردن کاترین هبورن را دارد،که او خیلی نزدیک بود به کاریکاتوری که بازی می کرد و مقداری خطر داشت.بلانشت موفق شد در اجرائی که لذت بخش و موثر بود،رفتر بخصوص و مثل پسرها، لذت بردن از گفتن دقیقا آنچه که او مقصودش می باشد او حیلگرانه هوگ را ارزیابی می کند و سریعا درباره بی قاعدگیهایش مضطرب می شود.کیت بلانشت اوا گاردنر می باشد، از قدرتش آگاه است و محافظ خود می باشد.گوئن استفانی جین هارلو می باشد، که شهرتش بر پسر ثروتمند ناشناس تگزاسی سایه افکنده است.و کلی گارنر فتیح دومرگو می باشد، جان راسل بعدی در یک زمانی که هوگ با سینه و آغوش عقده روحی پیدا می کند.جان راسل در فیلم به عنوان یک شخصیت ظاهر نمی شود، اما گسستگیش می شود، در یک صحنه مضحکی قبل از دفتر برین،  که سامانه سانسور هالیود را اجرا می کند.هوگ پرفسور هواشناس نجیبش (ایان هلم) را برای استماع تفتیش می آورد و او را به عنوان یک تحلیل گر سامانه ها معرفی می کند.و او را دارد که ثابت کند با پرگار و ریاضیات که راسل گستگی بیشتر از گروه  پنج بازیگر دیگر نشان نمی دهد.

جلوه های ویژه می تواند فرد را از یک فیلم منحرف کند یا آن را بالاببرد،اسکورسزی می داند که چگونه از آنها استفده کند.یک توالی احساساتی موجود است وقتی که به زمین در بورلی هی سقوط می کند.نوک بالهای هواپیمایش یک دیوارسالن نشیمن را می شکافند که از داخل دیده می شود.خیلی از فیلم " غاز پاکیزه" ساخته شده است،بزرگترین هواپیمائی که تا بحال ساخته شده است،که الهام می بخشد به سرجوخه بروستر (آلن آلدا) عهده دار شود به شنیدن کنگره که هوگ سود جوی جنگی بوده است.هوگ قبلا در مارپیچ دیوانگی قرار دارد،بالا می رود به اقتضائ، بروستر را در حیطه خودش شکست می دهد و عهد می کند که هواپیما پرواز خواهد کرد.چنانکه در واقع این کار را انجام می دهد، در یک توالی تصویر کامپیوتری ،در پایان سیاهی پیرامون هوگ را فرا می گیرد،او در ابراز لغات گیر می کند و آنها را تکرار می کند.او به داخل یک توالت مردانه می رود و درباره میکروبها برای لمس کردن دستگیره درب برای خروج زیادی تشویش دارد.با تمام قدرت و دارائیش، او مجبور است در کناردرب کمین کند تا کس دیگری وارد شود.و او بدون لمس کردن چیزی می تواند کی حرکت کند . کمکهایش  ،مخصوصا دیتریچ زحمت کش، سعی می کنند از او مراقبت کنند، اما بالاخره او در انزوا ناپدید می شود.چه مرد غمگینی، چه جلال و شکوه کوتاهی، چه فیلم شیفته کننده ای،166 دقیقه،و آن به سرعت می گذرد.اینجا یک مسابقه ای بین سکورسزی و موضوعش موجود است.زیرا سیاحت زندگی خود کارگردان به او اجازه می دهد تا هوارد هوگ را با بصیرت و همدردی و تا یک نقطه با تحسین ببیند.آن یکی از بهترین فیلمهای سال است.

 

پایان

 


ترجمه: https://www.rogerebert.com/reviews/brokeback-mountain-2005

کوهستان بروکبک

 

بازیگران:

هیس لجر به عنوان انیس دل مار ، جیک گینل هال به عنوان جک توئیست، مایکل ویلیامز به عنوان آلما دل مار، ان هثوی به عنوان لورین توئیست، رندی کواد به عنوان جو آگوئیر

 

 

کارگردان:

 

آنگ لی

نوشته:

لری مک مورتی،دیانا اوسانا

بر اساس داستان کوتاه نوشته:

ا. انی پرولکس

عاشقانه،درام

محدود شده

134 دقیقه

 

نوشته: راجر ابرت

انیس به جک درباره چیزی که به عنوان یک پسر دیده است را می گوید " دو مرد پیری بود که با همدیگر زندگی می کردند،آنها مسخره شهر بودند.اگرچه آنها خیلی محکم و باتجربه بودند.یک روزی آنها پیدا شدند که تا حد مرگ کتک زده شده بودند.انیس می گوید:" پدر من، او مطمئن شد که من و برادرم آن را دیدیم.با تمام چیزی که من می دانم، او آن را انجام داده بود"

این خاطرات دوران کودکی همیشه موجود است،روحی در اطاق، در فیلم " کوهستان بروکبک" ساخته انگ لی.وقتی که به او بوسیله پدرش یاد داده شد که از همجنسگرایان متنفر باشد، به انیس یاد داده شد که از احساسات خودش متنفر باشد.سالها بعد که او اولین معاشقه اش را با جک در دامنه کوه ویمینگ انجام می دهد،بعد از اینکه ازدواجش که از بین رفته است،بعد از اینکه دنیایش به یک خانه سرگردان ،ماشین لباس شوئی اتوماتیک، تلوزیون ، فشرده شده است.او هنوز همان درد را احساس می کند" چرا تو اجازه نمی دهی که من باشم؟ آن بخاطر توست.جک، که من شبیه اینم (این چنین می باشم)،. هیچ چیزی و هیچ کسی"

اما آن بدلیل جک نیست.آن بخاطر این است که انیس و جک عاشق یکدیگرند و نمی توانند راهی برای رسیدگی به آن بیابند. فیلم " کوهستان بوکبک" به عنوان فیلم همجنسگرای کابوئی شرح داده شده است که یک ساده سازی بیرحمانه می باشد.آن داستان از یک زمان و مکانی است که در آنجا دو مرد مجبور می شوند تنها علاقه شدیدا زیادشان که هرکدام از آنها احساس خواهد نمود را نفی کنند.مصیبتشان جهانی می باشد.آن می توانست درباره دو زن ،یا دوعاشق از دین یا اقوام نژادی متفاوت باشد.هر عشق ممنوعی باشد.

فیلم عاقلانه هرگز به عقب برنمی گردد تا به تصویر بزرگتر نگاه کند،یا پیام را تحویل دهد.آن مخصوصا داستانی از این مردان،این عشق می باشد.آن در نمای نزدیک باقی می ماند.آن چنین می باشد که جک و انیس آن را می بینند." شما می دانید که من عجیب و غریب نیستم"انیس به جک می گوید بعد از اولین شبی که با همدیگر می باشند." من هم نیستم" جک می گوید

داستانشان در سال 1963 در ویمینگ آغاز می شود.وقتی که انیس (هیس لجر) و جک (جیک گیلن هال) تقریبا 19 ساله می باشند.و شغل نگهداری از گوسفندان در دامنه کوهستان را گرفته اند.انیس پسر کم حرفی می باشد،او با اشکال می تواند دهانش را باز کند تا این لغات را رها کند.او آموخته است که ملاحظه کار  بیمناک باشد خیلی قبل تر از اینکه بداند از چه می ترسد.جک کسی است که مقداری نمایش سوارکاری انجم داده است.یک کمی بیشتر خوش مشرب است.بعد از اینکه چند روز در کوهستان سپری شد و مقداری ویسکی نوشیده شد، آنها ناگهانی و تقریبا شدید انجام می دهند.

"این چیز یکباره می باشد.ما از اینجا شروع می کنیم." انیس روز بعد می گوید.جک موافقت می کند.اما این چنین نیست.وقتی که تابستان تمام می شود،آنها اجمالا از هم جدا می شوند." من حس می زنم شما را این دور و بر می بینم،بله؟" رئیسشان (رندی کواد) به جکی می گوید که او نمی خواهد تابستان بعد بازگردد " شما بچه ها حتما یک راهی پیدا می کنید که زمان در آنجا بگذرد.به شما پول پرداخت نمی شود که اجازه دهید سگها از گوسفندان مراقبت کنند درحالیکه شما رز می کارید."

چند سال گذشت، هر دو مرد ازدواج کردند.سپس جک می رود تا انیس را در ویومینگ ملاقات کند،و فوریت کاسته نشده اشتیاقشان آنها را حیرت زده کرد.زندگیشان به یک جریان عادی نشست کرده است، اغلب کمتر از اینکه جک متمایل باشد با سفرهای ماهیگری منقطع شده است.زن انیس که آنها را درحال بوسیدن همدیگر دیده است،چیزی در مورد آن برای مدت طولانی نمی گوید،اما او متوجه می شود که هیچ ماهی موجود نیست.

این فیلم بر اساس یک داستان کوتاه نوشته انی پرلکس است.فیلمانمه نوشته لری مک مورتی و دیانا اوزانا می باشد.این تایستان من کتاب سه گانه (سه نمایش)  "فاخته ملول" مک مورتی را خواندم.و آنچنانکه من ین فیلم را دیدم من بیاد "گاس" و "وودرو" افتادم،دو کابوئی که تمام زندگی را با هم سپری کردند.آنها همجنس گرا نبودند، یکی از آنها یک مرد زن پرست است و دیگری تمام زندگیش را تاسف خورد برای از دست دادن زنی که عاشقش بوده است.آنها جنس مخالف را دوست دارند.اما فقط چنان ناتوان شده اند بوسیله جامعه ای که به آنها می گوید چگونه یک مرد باید رفتار کند و چه باید حس کند.

فیلم " کوهستان بروکبک" می توانست داستانش را بگوید و وما یک فیلم خیلی خوب نباشد.آن می توانست یک نمایش خوش فرجام باشد.آن می توانست یک فیلم کابوئی همجنسگرا باشد.اما سازندگان فیلم خیلی شدید و با چنان احساسی روی جک و انیس متمرکز شده اند که این فیلم همچون کارهای برگمان باریک بین و توجه کننده است.عجیب اما واقعی، هرچه یک فیلم ویژه تر است، بیشتر همگانی و جهانی می باشد،زیرا هرچه بیشتر آن شخصیتهای منفرد را می فهمد، بیشتر آن در مورد هرکسی صدق می کند.من می توانم کسی را تصور کنم که یا دیدن این فیلم گریه می کند،وابسته است به آن،زیرا او همیشه می خواسته که در تفنگداران دریائی بماند،یا یک هنرند یا یک سازنده کابینت باشد.

جک قادر است از روی میل بپذیرد یکمی بیشتر که به ضرورت یک همجنسگرا می باشد.در نا امیدی و نیاز،او یک شب به مکزیک می رود و یک روسپی مرد را می یابد.روسپی گری یک شغل با خیلی مخاطرات، اندوه و مصیبت می باشد،اما ماهیت انسان را می پذیرد.آن می داند که چه بعضی افراد نیاز دارند.و شاید آن می باشد که چرا هر جامعه یک مسیری برای انطباق با آن را یافته است.جک فکر می کند که ممکن است او و انیس برای خودشان یک مرتع بخرند و سکنی گزینند.انیس که بیاد می آورد آنچه که به عنوان یک پسر دیده است "این چیزها ما را در زمان و مکان اشتباه در می یابند و ما می میریم." خوب آیا چوپان متیو در سال 1998 در ویومینگ کشته نشد؟و تینا براندون در سال 1993 در نبراسکا کشته نشد؟ آیا برادرها خواهرهایشان را در دنیای اسلام نکشدند تا ازشرافت خانوادگی دفاع کنند؟"

تصاویر لطیف و متمایزی از زن انیس آلما (میشل میلیامز) و زن جک لورین (ان هثوی) موجود است،که شخصیتهای مهمی می باشند،همچنین به عنوان قربانیان دیده می شوند.ویلیام یک صحنه قوی دارد جائیکه او بالاخره با ویلیام در مورد سفرهای ماهیگیریش تماس می گیرد.اما او زمان زیادی برای انجام آن کار سپری می کند.زیرا هیچ چیزی در سابقه اش او را برای آنچه که او درباره شوهرش پیدا کرده است ، آماده نکرده است.در مسیر خودشان،برنامه هائی مثل " جری اسپرینگر" یک سرویسی را بوسیله متمرکز شدن روی افراد فراهم می کنند،هر چند با احساسات شدید و سوک، آماده شده است برای دفاع کردن از آنچه که او حس می کند.در سال 1963 چیزی شبیه آن در تلوزیون موجود نبود.و در سال 2005، وضعیت کاملا تغییر نکرده است.یکی از صحنه های تبلیغاتی اسکار برای فیلم " کوهستان بروکبک" لجر و ویلیام را باهمدیگر نشان می دهد.اگرچه پوسترهای فیلم یقینا صادق می باشند.

انگ لی یک کرگردانی است که فیلمهایش در خیلی کشورها و زمانها بسته می شود.آنچه که آنها همگی بصورت مشترک دارند همدردی فطری برای شخصیتها می باشد.متولد شده در تایوان، او فیلم هائی درباره آمریکائیها، انگلیسیها، چینیها،جنس مخالف خواهان ، همجنسگرایان می سازد، فیلم علمی تخیلی " هاک" درباره یک کج فهم بیرونی می باشد.اینجا لی تمام قوسی از داستانش را احترام می گذارد مطمئنا تا استنتاج تنها.

یک صحنه پایانی که در آن ملاقاتی بوسیله انیس با خانواده جک انجام می شود،اندوه آور می باشد در آنچه درباره دنیایشان، گفته می شود، و گفته نمی شود.یک نگاهی به اطاق خواب دوره کودکی جک،پیشنهاد می دهد از آنچه که او غلبه می کند تا محلی برای احساساتش بسازد.آنچه که ما نمی توانیم مطمئن باشیم این است که: در بازگوئی داستان و عقب گرد، آیا ما شهادت می دهیم آچه که واقعا اتفاق افتاده است.یا اینکه چگونه انیس آن را در تصوراتش می بیند ؟ انیس،پدرش، " مطمئن شد که من و برادرم آن را دیدیم"

 

 

پایان

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه اینترنتی اول مارکت ثریا فیلم شبکه آواتاری ngkavir خدمات نوین زنبورستان خدمات یک کلینیک زیبایی شعرهای گلی قنبری top tech